سادگی

همراه شو عزیز تنها ممان به درد کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود

سادگی

همراه شو عزیز تنها ممان به درد کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود

انتاریو

یک زن ایرانی برای اصلاح قوانین انتاریو به پا خاسته! 
فرح طاهری 
18 سال پیش به کانادا مهاجرت کرد. از همان زمان تا دو سال و نیم پیش یا کار کرده و یا درس خوانده. حدود هشت سال پیش در مدرسه مونته سوری مشغول به کار شد و حدود 5 سال در آنجا کار کرد. دو سال و نیم است که به خاطر صدمه ی جسمی ناشی از شغلش به کار اشتغال ندارد. او برای صدمه جسمی اش هزینه ی سنگینی پرداخته و سلامتی کاملش را از دست داده و در مقطعی با مشکلات روانی و افسردگی دست و پنجه نرم کرده است. اما ، مریم ناظمی دلیر، حال با روحیه ای قوی به دنبال اصلاح قوانین کار انتاریوست زیرا مشکلات پیش آمده برای او به این خاطر بوده که همانند 30 درصد از کارکنان شاغل در انتاریو از مزایای بیمه ایمنی محل کار (Workplace Safety&Insurance Board-WSIB) برخوردار نبوده است.
داستان او را از زبان خودش بخوانیم:

بعد از پایان تحصیل در رشته Early Childhood Education در یکی از شعب مدرسه مونته سوری مشغول به کار شدم. در آنجا کارم را با بچه ای شروع کردم که کمی عقب افتاده و سنگین وزن بود. من معلم مستقیم این بچه بودم و باید به او یک سری تعلیمات میدادیم. این پسر ــ چارلی ــ برایش مشکل بود که قوانین کلاس را رعایت بکند و از لحاظ فیزیکی خود و بچه ها را در خطر نیندازد. حالت عصیانی گاه گاه به او دست میداد که من مجبور بودم او را بغل کرده و از لحاظ فیزیکی کنترل کنم. در این زمان بود که کمردرد من شروع شد و کم کم اوج گرفت.
در همین زمان مالک مدرسه میخواست مدرسه ی دیگری باز کند و به دلیل کمبود بودجه 5 درصد حقوق های ما را کم کرد و سایر مزایا مثل بیمه کامل شامل بیمه ناتوانی بلندمدت(Long Term Disability) را قطع کرد.

مریم ناظمی به دلیل داشتن دو کودک خردسال و مشکلاتی که برای کار همسرش پیش آمده بود، نیاز به کار داشت و در این راه خود را فراموش کرده بود، به همین خاطر دیر به فکر مداوای اساسی خود افتاد. او میگوید:
حدود دو سال با قرص های ضد التهاب و مسکن سر کردم. مالک مدرسه مرا به مدرسه دیگری فرستاد تا در کار بازسازی آن همکاری کنم و این کار بسیار سنگینی برای من بود. من مرتب از کمردرد شکایت میکردم ولی کارم این بود و باید انجام میدادم. در آنجا هم مرتب باید بچه ها را برای تعویض دایپر بلند میکردم و این کار فشار زیادی به من می آورد.
در همان زمان بود که به دکتر رفتم. دکتر گفت مورد شما خیلی جدی ست. سال 2003 بود که بعد از اسکن مشخص شد دیسک من خطرناک است. من حتی در این شرایط هم کار میکردم تا اینکه روزی وضعیت دفع ادرار و مدفوع من قطع شد و من به صورت اضطراری به بیمارستان برده شدم و تحت جراحی قرار گرفتم. پس از جراحی حدود یک ماه و نیم در خانه استراحت کردم و از سپتامبر دوباره به مدرسه برگشتم.
ماه اکتبر مرا به مدرسه ای فرستادند که برای جشن هالووین اتاقها را چراغانی کنم در حالی که چند ماه پیش من جراحی داشتم.

در پاسخ من که میگویم، مگر شما معلم نبودید چرا کار دیگری برعهده شما گذاشته شد؟ میگوید:
موضوع سر این است که در بسیاری از مدارس خصوصی، کارکنان موظف به انجام کارهای اضافی هستند در حالی که دولت آنها را موظف نمیکند که مزایای کارکنانشان را بدهند.
داستان زندگی اش را ادامه میدهد:
در سال 2004 با کار فول تایم دردها آنقدر زیاد شد که پزشکان جراحی دوم را پیشنهاد دادند. در نهایت دکتر فضل پزشک حاذق ایرانی نظر داد که جراحی اولت دیر انجام شده و باید 9 ماه قبل از آن جراحی میشدی. و بعد از جراحی هم نبایستی 9 ماه تکان میخوردی و همین باعث صدمه بلندمدت به نخاع من شد و حس پای چپ را از دست دادم.

میپرسم، چرا بعد از عمل زود به سر کار رفتی؟ پاسخ میدهد:
به این خاطر که در آن دوران بیزنس شوهرم به هم خورد و ما مجبور به فروش خانه و اموال شدیم و من مجبور بودم کار کنم تا اجاره خانه را بپردازیم.
ادامه میدهد:
از تابستان 2004 دیگر به سر کار نرفتم. و بیمه بیکاری به من 15 هفته حقوق داد و گفت چون به دلیل بیماری کار را ترک کردی بیش از این نمیتوانیم پرداخت کنیم.

مریم ناظمی از این دوران به عنوان بدترین دوران یاد میکند و میگوید:
دوران بسیار بدی بود که بسیار افسرده بودم و مضطرب. شرایط روحی بسیار بدی داشتم. به خاطر اینکه شرایط سخت مالی هم بسیار به ما فشار می آورد. بعد از هفت ماه که با کمک خانواده هایمان زندگی را گذراندیم، از بیمه ناتوانی کوتاه مدت تماس گرفتند و از من مدارک خواستند. همه مدارک را بردم و بعد از بررسی گفتند که درآمد شما بالاتر از آن میزانی ست که ما برای شرایط کمک قرار داده ایم و کمک به مرا نپذیرفتند. پس از آن یک هفته در بیمارستان روانی بستری شدم و یک ماه در کلاسهای بازسازی روانی شرکت کردم. ای کاش همه بدانند این کمک ها چقدر میتواند مفید باشد و زندگی را به انسان برگرداند.

پس از مدتی از بیمه ناتوانی بلندمدت نامه فرستادند که آنها مرا قبول کرده اند. برای آنها عجیب بود که کسی با این سن اینهمه صدمه دیده باشد. گفتند که از حقوق بازنشستگی به دلیل ناتوانی (CPPD) میتوانید استفاده کنید و این بعد از 8 ماه بود که من سر کار نرفته بودم.

برای دریافت غرامت به اداره مربوطه زنگ زدم. آنها گفتند که مدارس خصوصی اجباری ندارند که کارگرشان را بیمهcompensation کنند. گفتم، چرا؟ گفتند قانون است. پرسیدم، قانون را چگونه میشود عوض کرد؟ گفتند باید برود توی پارلمان و تصویب شود.
از همان زمان شروع کردم به فعالیت که از چه طریق میتوانم این کار را به جریان بیندازم. آشنایانم مرا به سازمانی که مربوط به سلامتی و ایمنی کارگران (Injured Worker Clinic) میشود معرفی کردند. در آنجا گروهی بود به نام “Women’s of Inspiration” که از گروهی زنان آسیب خورده در کار تشکیل شده و من با آنها آشنا شدم. تعدادی وکیل به صورت داوطلبانه برای آنها کار میکنند ولی آنها وکالت مرا نمیتوانستند قبول کنند چون من WSIB نداشتم ولی قبول کردند وقتی به دیدار افرادی در پارلمان میروند یا در وزارتخانه ها مرا هم ببرند و بگذارند که درباره تغییر قانون در این مورد حرفم را بزنم و این بیمه که از 33 درصد مردم انتاریو گرفته شده به مردم پس داده شود و به عبارت دیگر این پوشش برای تمام کارفرماها اجباری شود.
33 درصد افرادی که در انتاریو کار میکنند بیمه ایمنی محل کار ندارند و همه اینها در شرایطی مثل من قرار دارند. افرادی مثل تحویلدارهای نیمه وقت بانک ها، کارکنان مهدکودک ها، سالن های آرایش، فروشندگان و بسیاری مشاغل دیگر.

خانم ناظمی برای رساندن این معضل به گوش مقامات سخت تلاش کرده است. او نامه هایی که به وزیر کار، نخست وزیر و سایر مقامات انتاریو نوشته و همینطور نامه هایی که از آنها دریافت داشته را به من نشان داد و خلاصه ای از کارهای انجام شده دراین خصوص را توضیح داد:
پنج سال پیش از طرف اتحادیه کارگری انتاریو (The Ontario Federation of Labour) گزارش کاملی به وزیر قبلی کار داده شده بود مبنی بر این که 30 درصد از مردم انتاریو بیمه قانونی رسمی ندارند.
به نظر من قانون رسمی باید شامل همه مردم شود. به همین خاطر اولین تماس هایم شروع شد. در ابتدا با مدیر اصلی WSIB مطرح شد ایشان گفتند که با وزیر کار تماس بگیر و همچنین از طریق وزرای آموزش، دارایی و کار پیگیری کنم.
جلسه بعدی در گروه“Women’s of Inspiration” با وزیر کار جدید بود. در آنجا من همه مسائل را به او گفتم. این که چرا باید بین کارگرانی که در این استان کار میکنند و مالیات میدهند تبعیض وجود داشته باشد؟ چرا کارگر نباید بداند که از چنین مزایایی برخوردار نیست؟ و ... و تقاضا کردم که این قانون را هر چه زودتر تغییر دهند. او گفت باید در این باره فکر کنم و البته پس از سه هفته جواب مرا داد که ما نمیتوانیم این کار را بکنیم.

و این در حالی بود که دو و نیم بیلیون دلار اضافه بودجه ی این سازمان بوده که میلیون ها دلار آن را به روسایی که این مبلغ را پرداخته بودند برگرداندند.

قبل از کریسمس 2005 ما متوجه شدیم که استان بریتیش کلمبیا این قانون را برای استان اجباری اعلام کرده و همه کارگران تحت پوشش قرار میگیرند.
من برای مدیر WSIB ، برای وزیر کار و برای نخست وزیر انتاریو نامه نوشتم که چه تفاوتی بین ما و کارکنان در بریتیش کلمبیا هست؟

از خانم ناظمی میپرسم بالاخره امروز در کجا ایستاده اید؟ میگوید:
من قصدم این نیست که علیه دولت کار کنم، من فقط میخواهم به دولت کمک کنم که روشن شود که نداشتن این بیمه چقدر میتواند زندگی ها را دگرگون کند. و به مردم هم هشیاری دهم که برای شناخت حقوق خودشان به چه جاهایی باید مراجعه کنند. یک پسر ایرانی 26 ساله آمده بود اینجا و شرایط کار را نمیدانست، برقکاری میکرد که افتاد و از گردن فلج شد در حالی که هیچ حمایتی در پشت سر ندارد.
من نمیخواهم به طور فردی تنها فشار من پشت این مسئله باشد، من میخواهم همه آنها که در چنین شرایطی قرار دارند، برخیزند و حقوق خودشان را طلب کنند.
این کاری که من دارم میکنم دیگر برای من نفع مادی نخواهد داشت فقط من نمیخواهم دیگر هیچ مادری این احساس مرا پیدا کند. روزهای تاریکی بود، زمانی که من هرشب که میخوابیدم دلم میخواست صبح را نبینم.

از وضعیت کنونی سلامتی اش جویا میشوم، میگوید:
در آخرین دیداری که هفته گذشته با دکتر فضل داشتم ایشان گفت شما باید عمل شوید آیا WSIB داری؟ که گفتم نه، منهم مثل 33درصد بقیه کارکنان انتاریو این مزایا را ندارم. گفت، اگر داشتی دولت هزینه قطعه "محرک عصب"(Nerve Stimulater) که بناست روی ستون فقراتت کار گذاشته شود را تحت پوشش قرار میداد و چون نداری ده هزار دلار هزینه آن به عهده خودت هست.
از لحاظ وضع جسمی و سلامتی هم من الان برای بچه هایم مادر فعالی نیستم و نمیتوانم باشم.

پنجشنبه اول جون روز کارگران آسیب دیده اعلام شده است. وکلایی که رایگان برای کارگران صدمه دیده کار میکنند همراه با کارگران آسیب دیده در مقابل پارلمان انتاریو تظاهرات خواهند کرد.
پنجشنبه اول جون ساعت 11 صبح به مدت یک ساعت گردهمایی جلوی پارلمان است و بعد کارگران آسیب دیده وارد پارلمان میشوند تا حضورشان را به اعضای پارلمان یادآور شوند. قرار است در آن روز طوماری هم برای تغییر این قانون تهیه و به پارلمان ارائه شود.
مریم ناظمی دلیر میگوید:
ما همه به همراه خانواده هایمان در آن روز جلوی پارلمان هستیم تا بگوییم "ما هم "کارگر ساختمانی" هستیم ما را هم پوشش دهید!"
از آنجا که قبلا آقای دیوید زیمر نماینده پارلمان انتاریو از منطقه ویلودیل را از وضعیت خودم آگاه کرده بودم ایشان هم قبول کرده که طومار مرا به پارلمان ببرد و مطرح کند.

خانم ناظمی از شما، کارکنان ایرانی شاغل در انتاریو، دعوت میکند تا نسبت به حقوق و سرنوشت خود با حساسیت برخورد کنید و صدای جامعه ایرانی را با دیگر کارکنان انتاریو همراه کنید و به خاطر داشته باشید که حق گرفتنی ست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد