در دوران مدرسه با توجه به اینکه حفظیاتم خوب بود به رشته علوم انسانی رفتم که البته علاقهام به تاریخ و اقتصاد یکی از دلایل دیگر انتخاب این رشته بود، بگذریم ...
یکی از مباحث جذاب تاریخ دوران دبیرستان برایم دوران مشروطیت بود که در کتاب تاریخ معاصر ایران به ما آموزش میدادند. یادم هست که در آن کتاب به ما گفتند که شیخ فضلالله نوری رهبر مشروطیت بود، گفتند که او آزادهای بود که فلان کرد و بهمان کرد، گفتند که غربزده ها او را اعدام کردند و گفتند که این شیخ فضل الله نوری بود که اساس مشروطیت را بنا کرد و هزاران چیز دیگر .....
چند روز پیش به همایش «ایران یکصد سال پس از مشروطیت» رفتم و البته توانستم تنها یک نیمروز از آن استفاده کنم، خلاصه ماجرا اینکه روایت جدیدی را از مشروطه دیدم، روایتی که کمی برایم تکان دهنده بود، وقتی یکی از سخنرانان در خصوص نقش شیخ فضلالله نوری در به توپ بستن مجلس و حکم شرعی او برای آغاز استبداد صغیر سخن گفت مو بر تنم سیخ شد.
آن شیخ فضل الله که در مدرسه به ما آموختند کجا و این کجا به قولی «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا»
وقتی از نقش شیخ فضلالله در کشته شدن چندین تن از علماء برجسته کشور شنیدم تعجبم صدچندان شد و با خود فکر کردم که یعنی بایستی به تمام آموختهها دوران مدرسهام شک کنم؟ یعنی تمامی کتب تاریخی که به ما آموختهاند کذب محض است؟ آیا ما 12 سال در نظام آموزشیای درس میخوانیدم که مفاهیم را تحریف شده به ما آموخته؟ و سئوالات بیشماری که این چند روز فکرم را به خود مشغول کرده و جوابی برای آن ندارم.